بررسی اجمالی بازی سایلنت هیل به همراه خلاصه داستان کامل فرنچایز
سایلنت هیل پرچمدار سبک وحشت بقای کونامی، داستان پر رمز و رازی دارد و از آن دست آثاریست که در طول بیش از 25 سالی که از عمر آن می گذرد همواره نام آن در دنیای بازی های ویدیویی می درخشد. در این مطلب از دیجیالیک می خواهیم پیش از انتشار نسخه جدید با بررسی اجمالی بازی سایلنت هیل به همراه خلاصه داستان کامل فرنچایز به گذشته برگشته و تداعی خاطره کنیم تا کسانی که هنوز موفق به تجربه آن نشده اند هم با این شاهکار آشنا شوند.
اجازه بدهید در همین ابتدای مطلب به شما بگویم من کسی هستم که به سختی تحت تاثیر یک بازی یا فیلم ترسناک قرار می گیرم و معمولا نمی ترسم. به طوری که برای مثال در هنگام تجربه رزیدنت اویل های کلاسیک بیشترین حسی را که تجربه می کردم حس چالش های اکشن بود. یا مثلا زمان مشاهده فیلم پاپ جنگیر هیچ دلهره ای را تجربه نکردم. اما با سایلنت هیل نه تنها ترس و دلهره امانم را بریده بود بلکه اتمسفر بازی هم واقعاً آزارم می داد. اینطور بگویم که در واقع رزیدنت اویل اعصاب شما را به هم می ریزد ولی سایلنت هیل مغزتان را منفجر می کند.
آیا تا به حال کابوس دیده اید؟ اگر می خواهید سایلنت هیل را تجربه کنید باید بدانید که قرار است یکی از وحشتناک ترین کابوس های زندگیتان را ببینید. سایلنت هیل می تواند وَهم و خیال باشد. می تواند حاصل خواب به خواب رفتن و تجربه ی کابوس های متوالی باشد و در نزدیک ترین تفسیر، می تواند تصویری از جهنم بعد از مرگ باشد. این فرضیه که دنیای سایلنت هیل قلب جهنم باشد بسیار محتمل است.
قرار نیست با شروع این بازی فقط منتظر صحنه های مبارزه و مشاهده خون باشید. هسته ی اصلی این اثر، به بازی گرفتن روان مخاطب است. به گونه ای که روح و روان مرا بهم ریخت. محیط و اتمسفر در سایلنت هیل تاریک است. حتی می توان گفت تاریک ترین بازی وحشت بقاست، تا جایی که می تواند با بازی Alone in The Dark نسخه کلاسیک از لحاظ محیطهای تاریک برابری کند. اما فقط محیط نیست که شما را می ترساند. وحشت از جلوه های بصری و جامپ اسکرهای همیشگی، احساسی است که می تواند بازیکن را آزار دهد.
شهر سایلنت هیل فقط با هیولا و موجودات عجیب و غریب از شما پذیرایی نمی کند. داستان جایی ترسناک تر می شود که می دانید این شهر قلمرو شیاطین و اجنه ایست که گاهی اوقات آنقدر به شما نزدیک می شوند که رنگ از رخسارتان می پرد. این در حالیست که تشخیص شیاطینی که در کالبد انسان با شما معاشرت می کنند بزرگ ترین تهدید این دنیای کابوس وار است. با تمام اینها نمی توان وحشتی که کودکان شیطانی و سگ های خون آشام به وجود می آورند را انکار کرد.
این بازی از همان ابتدا شما را می ترساند. کافیست در یک خیابان قدم بزنید تا یک صدای تق تق شما را از ترس فراری دهد. طرح بازی بسیار عجیب است. همه چیز در ناخودآگاه قهرمان داستان اتفاق میفتد. البته نمی توان فهمید که حوادث ناگوار بازی یک کابوس است یا واقعیت. شاید قهرمان بازی مرده است و این اتفاقات در جهنم رخ می دهد. شاید هم در کماست و خواب می بیند. تا انتهای داستان همواره درگیر رمز و راز می مانید و با تعلیق زیاد، سرگردانیِ کابوس واری را تجربه خواهید کرد.
در واقع سایلنت هیل به غیر از ترس و دلهره ای که شدیدا ایجاد می کند در انتقال حس انزوا با مکان های خالی از سکنه و سکوتی فراگیر شما را درون دنیای چند بعدیِ خود غوطه ور کرده و با انتقال حس ترس نفستان را در سینه حبس خواهد کرد. گاهی تنها موسیقی که در این شهر مه گرفته می شنوید نوت های باد است که از لا به لای درختان عبور می کند و برگ های خشک را با صدای خش خش به این طرف و آن طرف می برد.
کافی است وارد بیمارستان این شهر شوید تا معنای محیط ترسناک را به درستی درک کنید. این یکی از مخوف ترین مکان های بازی است که وقتی مجبور می شوید به زیر زمین و بخش سردخانه ی آن بروید من به شما توصیه می کنم که بهتر است یک نفر دیگر در کنارتان باشد.
همانطور که می دانید درون هر انسانی ابعاد مختلفی از تفکر و نگرش مثبت و منفی یا تاریک و روشن وجود دارد. تاریکی هایی که از چشم سایرین می تواند تا ابد پنهان بماند. سایلنت هیل به جنبه هایی از تاریکی ذهنی انسان می پردازد که اگر آن روی خود را نشان دهند می توانند انسان را ترسناک ترین گونه در دنیا معرفی کند. سایلنت هیل درونی سیاه دارد و متمرکز بر فساد نوعِ بشر و جنبه های شیطانی او و جامعه است. مردمانی که در حقیقت هیولاهایی کنترل شده هستند. داستان این فرنچایز به ابعاد روانشناختیِ نفرت انگیزی می پردازد که ترس روانی را به وجود می آورد.
زیباییِ گیم پلی از همان نسخه اول بازی در سال 1999 با تغییر زاویه دوربین خودنمایی می کند. زاویه سوم شخص در مواقع حساس با حالتی سینماتیک دور و نزدیک می شود و اوج می گیرد. نماهای پویا شگفت انگیز است. یکی دیگر از شگفتی های این بازی این است که دشمنان هرگز تا لحظه آخر خود را نشان نمی دهند اما با صداهایی که می شنوید می توانید تشخیص دهید کدام سمت منتظر شما هستند. با این حال از لحظه دیدنشان فرصت بسیار کمی خواهید داشت تا جان خود را نجات دهید.
در سایلنت هیل همه چیز عمیق است. مکان های باز و بسته، هیولاها و راهروها و هر چیزی که دیده می شود می تواند نمادی از یک دنیای مخوف باشد. دنیایی که قدم گذاشتن در آن می تواند شما را با عمیق ترین باورهای وحشتناک و ترس هایتان روبرو کند. گاهی شما را به گذشته ای تاریک از ذهن شخصیت داستان می برد و گاهی با یک عنصر سمبولیک نمادی را نشان خواهد داد که افراد اهل فن فقط می توانند آن را درک کنند.
در دنیای سایلنت هیل اخلاقیات و اعتقادات زیر سوال می رود. تاریکی ظاهر می شود و درون خود را با انواع فساد و کثافات بشری مثل خیانت، کودک آزاری، آسیب به موجودات، اعتیاد، قلدری و گناه نشان می دهد تا بتواند هیولای نیمه خفته ی درون انسان را برای مخاطب نمایان کند. از سوی دیگر هم با ضعف هایی که می تواند بشر را از پای در بیاورد همچون استرس، تروما و پنیک، افسرگی و اقدام به خودکشی، سرگردانی بین خوب و بد و حقیقت و دروغ او را مواجه می کند.
گناه و مکافاتِ عمل انسان، کلیدی ترین مضمونی است که در این بازی به تصویر کشیده شده است. گناهانی که نتیجه ی آنها تا ابد با انسان خواهد ماند و تا او را از پای در نیاورند دست بردار نیستند. اما بازتاب این مسئله تحت یک داستان و منعکس کردنش در یک بازی ویدیویی آن هم در سال 1999 کار بسیار دشواری بود. با این حال «تیم سایلنت» از کمپانی بزرگ کونامی به بهترین شکل ممکن از پس این پروژه ی پیچیده برآمده است.
تیم سایلنت بعد از ساخت 4 قسمت اول سایلنت هیل به بهانه های مختلف توسط کونامی از هم پاشیده شد. با توجه به اینکه اتفاقاً در بین تمام قسمت های بازی همین 4 قسمت از جانب هواداران به عنوان بهترین قسمت ها برگزیده شده اند و تجربه خود ما هم این انتخاب را تایید می کند، می توان گفت که کونامی به دلایل مالی و برای سود تجاری بیشتر این انحلال را انجام داد است.
بعد از آن هم مسئولیت توسعه ی نسخه های مختلف سایلنت هیل به دست کمپانی های بازی سازی غربی همچون کلایمکس و هلیکس گیمز افتاد. البته همیشه و تا همین لحظه هم سایلنت هیل یک بازی بزرگ و دوست داشتنی بوده است. با این حال بعد از خلق عنوان ترسناک و زیبای «سایرن» کونامی متوجه شد که با رفتن “کیچیرو تویاما” خالق سایلنت هیل چه گوهر گرانبهایی را از دست داده است.
این بازی در طول سال های حضورش فراز و نشیب های زیادی را از سر گذرانده و همواره مورد تحسین و نقد قرار گرفته اما بیشترین دلیل نارضایتی و گلایه ی مخاطبینش از روندی است که طی این سال ها در پیش گرفته و به نوعی ساخت آن بین شرکت های مختلف پاسکاری می شود. ضمن اینکه از ابتدا هم یکی از بزرگ ترین نقدهایی که به کونامی می شد ساخت بیش از حد عناوین فرعی با نام Silent Hill بوده است.
بعد از سال 2023 پروژه های زیادی با نام سایلنت هیل در دست توسعه قرار گرفته است. از عنوان اصلی سایلنت هیل اِف گرفته تا پروژه هایی مثل Remake 2, Townfall یا The Short Message که واقعا خیلی از هواداران از مسیری که بازی در آن قرار گرفته است رضایت ندارند. شاید اگر کوجیما نسخه دموی P.T را در سال 2014 تحت یک نسخه کامل عرضه کرده بود این بازی سرنوشت بسیار متفاوتی را تا کنون تجربه می کرد.
به هر حال سایلنت هیل مثل بازیکن فوتبالی شده است که هر سال در یک تیم بازی می کند و همواره در بالای جدول لیگ قرار دارد. با این حال شاید در یکی از همین سال ها به جدول تیم های دسته دومی نزول کند. نهایتاً در حال حاضر چشم امید هواداران این بازی به Silent Hill f است.
بررسی اجمالی بازی سایلنت هیل به همراه خلاصه داستان کامل فرنچایز
سال 2001 بود که موفق به خرید سی دی بازی سایلنت هیل 1 شدم. پس از اجرای بازی بر روی PS1 از همان ابتدا و با دیدن کاتسین های بازی متوجه شدم که قرار است لحظات لذت بخشی را با این بازی تجربه کنم. اولین دلیلی که مرا مجذوب سایلنت هیل کرد انیمیشن های زیبای این بازی بود. چرا که در آن سالها حتی کارتون ها و انیمیشن های سینمایی هم انقدر زیبا نبودند یا حداقل من ندیده بودم.
قهرمان بازی هری میسون بود که پس از مرگ همسرش به نام جودی اوضاع روحی خوبی را سپری نمی کرد. بنابراین به اصرار دخترش شریل، تصمیم گرفتند به شهری آرام و زیبا به نام سایلنت هیل سفر کنند. آنها به راه افتادند و در حالی که شب هنگام، در جاده های پرپیچ و خم نزدیک به این شهر حرکت می کردند ناگهان شبَه یک دختر کودک باعث خروج ماشین از جاده و بیهوش شدن هری می شود. هنگامی که هری به هوش می آید در کمال ناباوری صندلی شریل را خالی می بیند. حالا در قسمت مورد نظر داستان قسمت اول را کامل می بینید.
رخدادهای بازی در شهری نسبتاً متروکه و اسرارآمیز به نام سایلنت هیل اتفاق می افتد. این شهر که در مه غوطه ور می باشد مثل جهنم است و کسانی که وارد آن می شوند معمولا دارای گذشته ای وحشتناک هستند که یا از سمت اشخاصی ضربات روحی و جسمی جبران ناپذیری خورده اند و یا خودشان باعث عذاب دیگران شده اند. یعنی هر کس گناه وحشتناکی را مرتکب شده باشد خود به خود به سمت سایلنت هیل جذب می شود و با مکافات اعمال غیر انسانی و گذشته ی دردناک خود روبرو می شود.
شاید اگر نام دیگری را قرار بود بر این بازی بگذاریم «شهر کابوس» نام ایده آلی برای این مکان بود. چرا که حوادث بازی بیشتر از هر چیزی شبیه به کابوسی است که در ذهن قهرمان داستان بازسازی می شود. همانند بازی الن ویک که بیشتر اتفاقات را ذهن الن رقم می زند. با این حال این بازی رمز و راز گسترده ای در پس زمینه خود دارد و تم دارک و مخوف تری دارد.
همه قسمت های اصلی که تا کنون از بازی سایلنت هیل منتشر شده است با اینکه برخی از آنها داستان های مستقل دارند اما به یک مکان مشترک یعنی شهر سایلنت هیل اشاره دارند. این شهر بسیار مرموز است و با وارد شدن به آن خودتان متوجه پیچیدگی های داستانی آن خواهید شد.
تا این لحظه 8 قسمت اصلی از بازی سایلنت هیل عرضه شده است که برخی از قسمت ها به طور مستقیم دنباله ای از نسخه قبلی هستند و برخی هم مستقل می باشند. در جدول زیر نام همه قسمت های اصلی بازی سایلنت هیل را مشاهده می کنید.
ردیف | زمان عرضه | قسمت های اصلی بازی سایلنت هیل |
---|---|---|
1 | 1999 | سایلنت هیل |
2 | 2001 | سایلنت هیل 2 |
3 | 2003 | سایلنت هیل 3 |
4 | 2004 | سایلنت هیل 4: اتاق (The Room) |
5 | 2007 | سایلنت هیل: ریشه ها (Origins) |
6 | 2008 | سایلنت هیل: بازگشت به خانه (Homecoming) |
7 | 2009 | سایلنت هیل: خاطرات خُرد شده (Shattered Memories) |
8 | 2012 | سایلنت هیل: رگبار (Downpour) |
به طور کلی برای درک داستان اصلی بازی باید ابتدا به داستان قسمت پنجم بازی با نام Silent Hill: Origin که اتفاقاتِ درون آن چندین سال قبل از قسمت اول رخ می دهد رجوع کنید. پیش تر ابتدای داستانِ قسمت اول را بطور مختصر و در چند سطر برایتان بازگو کردم. پس قبل از خواندن ادامه مطلب حتما آن چند سطر را اگر نخوانده اید دوباره مرور کنید.
نکته ای که باید بدانید این است که دختر هری (شریل) در حقیقت فرزند خوانده اوست اما شریل از این قضیه بی خبر است و در سایلنت هیل اوریجین علت این مسئله برای شما روشن خواهد شد. با دانستن این مطلب داستان اصلی نسخه پنجم یعنی Origin را برایتان بازگو می کنم تا متوجه شوید که شریل چطور فرزند خوانده میسون ها شد و اصلا این شهر چه اسراری در خود دارد.
در ادامه داستان همه قسمت ها را به طور خلاصه مشاهده خواهید کرد. لازم به ذکر است که با توجه به ترتیب صحیح عرضه بازی Silent Hill: Origins پنجمین نسخه ی عرضه شده از این فرنچایز است. اما همانطور که از نام آن (ریشه ها) مشخص است این قسمت ریشه ی اصلی بازی و پیش زمینه درک کامل قسمت اول (نسخه 1999) می باشد. پس برای فهم صحیح داستان سایلنت هیل، ابتدا داستان قسمت 5 را بازگو می کنیم. با این حال بقیه قسمت ها ترتیب درستی دارند. پس با ما همراه باشید.
داستان کامل همه قسمت های بازی سایلنت هیل
1. سایلنت هیل Origins
مردی به نام تراویس، هنگام عبور از جاده های مخوف حومه ی سایلنت هیل با شبَه دختری جوان به نام آلیسا روبرو می شود. برای همین از ماشین پیاده شده و او را دنبال می کند. پس از تعقیب دختر به کلبه ای در حال سوختن می رسد و متوجه می شود که افراد یک فرقه مذهبی قصد کشتن دختری به نام آلیسا را داشتند. بنابراین دختربچه را با خود می برد. مثل اینکه این فرقه به بدن آلیسا برای به دنیا آوردن یک خدای اهریمنی نیاز داشتند.
خلاصه تراویس بعد از اینکه دختر را نجات می دهد خودش بیهوش شده و روی زمین میفتد. هنگامی که چشم باز می کند خود را در خیابان های مه گرفته و متروک سایلنت هیل می بیند. حالا او قصد دارد بفهمد که چه بلایی بر سر آلیسا آمده است. در طول مسیر با هیولاهای مختلفی مبارزه می کند تا اینکه زمان مبارزه با یکی از هیولاها خاطرات دوران کودکی اش ناگهان در ذهن او بازسازی می شوند.
پس از عبور خاطرات از جلوی چشمانش متوجه می شود که در کودکی مادرش قصد کشتن او را داشته بنابراین مادر در یک تیمارستان روانی بستری می شود و پدرش هم پس از مدتی خودکشی می کند. در ادامه ی کاوش تراویس در سایلنت هیل، او بارها و بارها با شبه آلیسا مواجه می شود. اما دختر بچه هیچ حرفی با او نمی زند. در ادامه او در یک بیمارستان با پرستاری به نام لیسا آشنا می شود. اما ملاقات با افراد جدید (شخصیت های مهم داستان) بیشتر از اینهاست و در ادامه با اشخاصی آشنا می شود که نقش بسیار مهمی در منشاء وجود آلیسا دارند.
یکی از آنها دالیا مادر آلیسا می باشد که خودش اعتراف می کند که او به همراه فرقه مذهبی که از او پشتیبانی می کند قصد کشتن دخترش آلیسا را داشته اند. برای همین روح آلیسا را به وسیله ی یک وسیله ی هرمی به ناو فلاروس طلسم کرده اند. این در حالیست که طلسم با کمک تراویس شکسته شده و آلیسا آزاد شده است البته چیزی که در جسم هرمی است در واقع یکی از قدرتمندترین شیاطین یا خدایان جهنم است.
خلاصه مادر آلیسا به تراویس کمک می کند که وارد جلسه ی مخفی فرقه شود. زمانی که تراویس در جلسه است شخصی به نام دکتر کافمن متوجه شده و او را با گاز بیهوش می کند. دکتر کافمن مردی است که از لیسا (پرستار) سوء استفاده جنسی می کرده است. در نهایت تراویس پس از شکست طلسم و نمایان شدن خدای اهریمنی با او شروع به مبارزه می کند.
تراویس هیولا را شکست داده و او را در یک حالت بین خواب و بیداری یا رویا حبس می کند. در نهایت تراویس که ماموریتش را به پایان رسانده هنگام خروج از سایلنت هیل مجددا با آلسیا روبرو می شود و متوجه می شود که او نوزادی را در آغوش دارد. نوزادی که آلیسا از روح خود به وجود آورده است. آلیسا بچه را به تراویس می دهد. این نوزاد همان شریل است . یعنی همان فرزند خوانده هری میسون که قهرمان نسخه اول سایلنت هیل می باشد. بنابراین تراویس شریل را به خانواده میسون می دهد و آنها او را به فرزند خواندگی می پذیرند.
2. سایلنت هیل 1999
حدود 7 سال از حوادث نسخه اول گذشته. گفتیم که فرقه ای اهریمنی می خواست دختری به نام آلیسا را با کمک مادرش دالیا، قربانی کند تا یک خدای اهریمنی به دنیا بیاید اما مردی به نام تراویس کار آنها را نیمه تمام گذاشت و آلیسا را نجات داد. البته آلیسا هم برای به دنیا نیاوردن خدا مقاومت زیادی می کند و در نهایت روح خود را نصف کرده و از نیمه ی روح او دختری به نام شریل به دنیا می آید که توسط تراویس به خانواده میسون یعنی هری و همسرش جودی می رسد و آنها شریل را به فرزند خواندگی قبول می کنند.
پس از مرگ جودی انگاری که چیزی شریل را از سایلنت هیل فرا می خواند برای همین شریل به هری می گوید برای تفریح به سایلنت هیل بروند. اما در نزدیکی این شهر شبَه آلیسا باعث تصادف ماشین هری شده و شریل غیب می شود. هری برای پیدا کردن شریل وارد سایلنت هیل می شود. و اتفاقات وحشتناکی را از سر می گذراند. اما نهایتا با دالیا (مادر آلیسا) روبرو می شود و تازه می فهمد که منشاء شریل چیست.
دالیا با خواندن یک طلسم، کاری می کند که روح آلیسا و شریل دوباره با هم یکی شود تا بتواند خدای جهنمی را ظاهر کند. پس از ظهور اهریمن از دل جهنم، هری ناچار می شود با او مبارزه کند و او را شکست می دهد. در ادامه دالیا کشته می شود و روحِ یکی شده ی آلیسا و شریل، نوزادی را به هری هدیه می دهد. آلیسا و شریل با قربانی کردن خودشان در برابر تاریکی می ایستند تا هری همراه بچه از آنجا فرار کند.
3. سایلنت هیل 2
داستان قسمت دوم سایلنت هیل حول مردی به نام جیمز ساندرلند می گردد که همسرش را از دست داده است. اما در کمال ناباوری 3 سال بعد نامه ای از همسرش به دستش می رسد که حاوی درخواست او برای رفتن جیمز به سایلنت هیل است. بنابراین جیمز راه افتاده و به سایلنت هیل می رود. بعد از ورود جیمز به شهر با تعدادی نوجوان آشنا می شود که هر کدام دارای داستانی مرتبط با اتفاقات این شهر هستند.
در ادامه ی کاوش جیمز در خیابان های مه گرفته ی شهر، او با زنی به نام ماریا آشنا می شود که شباهت بسیار زیاد و عجیبی با همسر جیمز دارد. نکته عجیب این است که این زن جزئیاتی را درباره زندگی جیمز می داند که فقط جیمز و مری از آنها باخبر بودند. به هر حال ماریا به دست یک هیولا کشته می شود و جیمز نمی تواند او را نجات دهد. در ادامه 3 نوجوانی که جیمز در ابتدا با آنها ملاقات کرده بود هر کدام به نوعی خاص با جیمز ارتباط برقرار می کنند و داستان زندگی خود را برای او تعریف می کنند.
یکی از آنها که دختری به نام آنجلاست تعریف می کند که در گذشته مورد آزار جنسی از جانب یکی از نزدیک ترین افراد زندگیش قرار می گرفته برای همین آن شخص را کشته و به سایلنت هیل فرار کرده است. آنجلا به وسیله جیمز از دست هیولایی که قصد کشتنش را داشت نجات پیدا می کند. در ادامه جیمز با یکی دیگر از نوجوانان که پسری به نام اِدی است روبرو می شود. او پسر آزارگری است که دوستانش و حتی حیوانات را آزار می داده است. او با جیمز درگیر می شود و کشته می شود.
ملاقات سوم جیمز با دختر بچه ای به نام لورا می باشد که ادعا می کند مری همسر جیمز می خواسته او را به فرزند خواندگی بپذیرد. لورا ادعای خود را با دادن نامه ای به جیمز که از طرف همسرش نوشته شده است اثبات می کند. با فهمیدن این مسائل جیمز به تحقیقات خود ادامه می دهد و یک نوار ویدیویی را پیدا می کند. او پس از پخش نوار با حقیقتی وحشتناک روبرو می شود.
جیمز در این نوار می بیند که خودش همسرش را کشته و در حقیقت او را به وسیله یک بالشت خفه کرده است. هنگامی که لورا این مسئله را می فهمد به جیمز می گوید که از او متنفر است و او را ترک می کند. در ادامه جیمز که ناامید و افسرده شده است با صحنه های دردآوری روبرو می شود. او آنجلا را می بیند که به خاطر مشکلات زندگی خودکشی می کند.
سپس ماریا را می بیند که دوباره زنده شده و جلوی چشمان جیمز توسط دو هیولای کله هرمی گردن زده می شود. بارها و بارها کشته شدن ماریا را به شکل های مختلف می بیند و همین نشان می دهد که ماریا یتنها یک توهم است و به دلیل اینکه جیمز قاتل همسرش می باشد، دیدن مرگ ماریا که شبیه همسرش است نوعی عذاب برای اوست.
در نهایت جیمز متوجه می شود که گناهان او و ترس هایش باعث خلق این هیولاها در ذهنش شده اند. با فهمیدن این موضوع او به طبقه بالای هتلی که در آن حضور دارد می رود و همسرش را می بیند. با اینکه نسخه ی اصلی این بازی سه پایان متفاوت دارد اما هر 3 پایان نشان دهنده آینده بدی برای جیمز است. آینده اول به مرگ او ختم می شود و در آینده دیگر عذاب را برایش در بر خواهد داشت. در حقیقت او وارد یک چرخه عذاب شده و هرگز از این بدبختی رها نخواهد شد.
4. سایلنت هیل 3
داستان سایلنت هیل 3 شما را به 17 سال بعد از اتفاقات نسخه ی سایلنت هیل 1999 می برد. همانطور که متوجه شدید در انتهای بازی نوزادی توسط شریل و آلیسا به هری داده شد. هری نوزاد را با خود برد و او را به فرزندی گرفت و نام دختر را Heather (هیسر) گذاشت. حالا هیثر 17 ساله شده است و یک روز که برای انجام کاری درباره ی پدرش، وارد یک پاساژ شده است همانجا به خواب می رود. در عالم خواب، خودش را درون یک شهربازی تاریک و پر از هیولا می بیند. در حال فرار پای او درون ریل مترو گیر کرده و قطار با او برخورد می کند که ناگهان از خواب می پرد.
هیسر درون رستوران چشمانش را باز می کند و بعد از تلفن زدن به پدرش با کارآگاهی مرموز به نام داگلاس کارتلند آشنا می شود. داگلاس به هیسر می گوید که او از طرف فرقه اوردر (Order) که همان فرقه ی عجیب سایلنت هیل است مامور شده تا هیسر را پیدا کند. اما هیسر باور نکرده و فکر می کند داگلاس نقشه ای دارد. برای همین از او دور می شود و به راه خود ادامه می دهد اما در همین حین مجدداً وارد دنیایی تاریک و پر از هیولا می شود.
دنیایی که در آن یک زن به نام کلودیا که یکی از کشیش های فرقه می باشد با قدرت های اهریمنی همه چیز را در دست دارد. او ادعا می کند که هیسر وسیله ای برای آوردن بهشت بر روی زمین است. بنابراین تلاش می کند هیسر را بدست بیاورد. در طول فرار کردن و مبارزاتِ هیسر از چنگال تاریکی و هیولاها او بارها بین دنیای تاریکی و فضای معمولی پاساژ رفت و آمد می کند و به نوعی گیج می شود که کدام دنیا واقعی و کدام کابوس است. هر چند که به نظر می رسد تمام چیزی که می بیند کابوس است و چیزی به نام واقعیت وجود ندارد. بلکه خواب های تو در تو است.
در این رفت و آمدها او با یکی دیگر از کشیش های فرقه آشنا می شود. او مردی خوشتیپ به نام وینسنت است که می گوید آرمان های او با کلودیا فرق می کند و از هیسر حمایت خواهد کرد. با تجربه چنین مسائلی هیسر به خانه باز می گردد اما متوجه می شود که کلودیا پدرش (هری) را به قتل رسانده است (البته دستور قتل او را صادر کرده است) و دلیل این کارش را این می داند که هری 17 سال پیش در کار فرقه اختلال ایجاد کرده و نقشه های آنها را بر هم زده است.
همچنین هیسر در ادامه متوجه می شود که فرزند واقعی هری میسون نبوده و از این مسئله بسیار آشفته می شود. با این حال برای انتقامِ خون پدرش به سایلنت هیل باز می گردد و ابتدا با لئوناردو که پدر کلودیاست دیدار می کند و با داستانی تکان دهنده روبرو می شود. او متوجه می شود که پدر کلودیا در کودکی به او تعرض می کرده و در واقع یک هیولاست. هیسر لئوناردو را از بین می برد و با کمک وینست و داگلاس به مبارزه علیه کلودیا می روند اما وینسنت در این راه توسط کلودیا کشته می شود.
پس از روبرو شدن کلودیا و هیسر، کلودیا کاری می کند که از خون دهان هیسر خدای اهریمنی ظاهر شود و قبل از آن خودش را از بین می برد. در نهایت هیسر خدای اهریمنی را از بین می برد و با داگلاس از مهلکه می گریزد. سایلنت هیل 3 یکی از پرطرفدارترین قسمت های این فرنچایز می باشد.
5. سایلنت هیل 4: The Room
سایلنت هیل 4 داستانی مستقل دارد و درباره مرد جوانی به نام هِنری می باشد که در ساختمانی در شهر آشفیلد زندگی می کند. این شهر کمتر از 6 ساعت با سایلنت هیل فاصله دارد. یک روز هنری بعد از اینکه از خواب بیدار می شود به طور ناباورانه ای خودش را در اتاق زندانی می بیند. درب و پنجره ی اتاق بطور عجیب و مرموزی قل و زنجیر شده است و هیچکس صدای هنری را نمی شنود. اما جالب اینجاست که هنری می تواند همسایه ها را از چشمیِ در ببیند و صدای آنها را بشنود. اما آنها هیچ عکس العملی از هنری را متوجه نمی شوند. انگاری که اصلا وجود ندارد.
در این مدت هنری کابوس های مختلفی را تجربه می کند. یک روز هنگامی که وارد دستشویی خانه می شود می بیند سوراخی درون دیوار ایجاد شده است که مشخص نیست به کجا راه دارد. هنری که راه دیگری برای خروج از این شرایط را ندارد، دل را به دریا می زند و با برداشتن یک تکه لوله بصورت سینه خیز وارد سوراخ می شود.
این سوراخ دریچه ای به دنیاهای تاریکی یا کابوس است. فضایی پر از موجودات شیطانی و هیولاهای عجیب و غریب. فضاهای مختلفی که هر کدام تجربه وحشتناک و متفاوتی را برای هنری رقم می زنند. هنری پس از اولین تجربه ی سفرِ کابوس وارش با زنی به نام سینسیا روبرو می شود که در این دنیا گم شده است و در آینده به قتل می رسد. این اتفاقات برای 3 مرد دیگری که هنری در این دنیا با آن ها ملاقات می کند هم میفتد.
یعنی یک سری قتل های زنجیره ای که بعد از تحقیقاتی که هنری انجام می دهد متوجه می شود این اتفاقات همانند قتل هایی زنجیره ایست که توسط شخصی به نام والتر سالیوان به وقوع پیوسته است که او چند سال پیش از دنیا رفته است. هنری با پیدا کردن یک نوشته وارد دنیای سالیوان می شود و می فهمد که او در کودکی دچار اتفاقاتی وحشتناک شده است و به یک حالت نیمه مرده و زنده درآمده است. سالیوان اکنون قرار است 21 نفر را در این دنیا به قتل برساند که تا آن لحظه 19 نفر را به قتل رسانده است.
هنری از به قتل رسیدن بیستمین نفر که یک زن به نام آیلین است جلوگیری می کند و او را نجات می دهد. این دو نفر دچار اتفاقات فراطبیعی می شوند و در این لحظه روح روزنامه نگاری که نوشته ی آن را هنری پیدا کرده بود ظاهر می شود و به آنها می گوید که هنری نفر بیست و یکم است که قرار است توسط سالیوان به قتل برسد. بعد از اینکه سالیوان روح آیلین را به تسخیر خود در می آورد هنری با او مبارزه کرده و با توجه به زنده ماندن آیلین 4 پایان برای بازی وجود دارد.
در پایان اول شاهد کودکیِ سالیوان خواهید بود و از طریق رادیو، خبر مرگ هنری و آیلین شنیده می شود. در پایان دوم هنگامی که هنری از خواب بیدار می شود متوجه مرگ آیلین می شود. در پایان سوم هنری فرار می کند و برای آیلین که بر روی تخت بیمارستان است گل می برد. سپس آیلین به همان ساختمان محل زندگیش برمی گردد و در پایانِ آخر، همه چیز همانند پایان سوم است اما تصمیمی که آیلین می گیرد رفتن از آن ساختمان و تغییر محل زندگیش است.
6. سایلنت هیل Homecoming
هوم کامینگ یکی از غمگین ترین قسمت های سری سایلنت هیل می باشد. در این بازی شخصی به نام الکس، وارد یک کابوس پیچیده می شود که مربوط به برادرش جاش می باشد. هنگامی که الکس از خواب بیدار می شود خود را در کامیون تراویس (نقش اول سایلنت هیل Origin) می بیند که با یکدیگر در مسیر شپرد گلن یعنی محل زندگی الکس هستند.
وقتی که الکس به خانه می رسد مادرش را در شرایط غمگینی می بینید و از مادر می شنود که پدرش برای پیدا کردن جاش از خانه رفته است. او پس از شنیدن این حرف، به مادرش قول می دهد که جاش را پیدا خواهد کرد و از خانه می رود. در شهر دوست قدیمی خود را که اِلی نام دارد در حال نصب اعلامیه هایی با مضمون گمشدگان بر روی دیوار اداره پلیس می بیند و متوجه می شود در مدتی که در این شهر نبوده تعداد زیادی از مردم گم شده اند.
بنابراین به کاوش خود ادامه می دهد و طی این کاوش، شاهد کشته شدن شهردار ِشهر و دکتر فیچ خواهد بود که از قضا هر دوی آنها به دنبال فرزندان گمشده ی خود می گشتند. در ادامه الکس متوجه یک راز بزرگ درباره خانواده اش می شود. او می فهمد که پدرش از این اتفاقات کاملا باخبر بوده است و در واقع یکی از کسانی بوده که باید وظیفه بزرگی که فرقه به او محول کرده است را انجام دهد.
داستان از این قرار است که شهر شپرد گلن توسط 4 خانواده بنا شده است که به فرقه ی Order قول داده اند برای این کار هر 50 سال یکبار یکی از فرزندانشان را قربانی کنند. بنابراین تا کنون سه خانواده فرزندانشان را قربانی کرده اند. بچه های قربانی شده از فرزندان شهردار، دکتر و یکی دیگر از بچه های کشته شده نورا خواهر اِلی است که درباره ی نورا همه چیز زیر سر مادرش می باشد. خانواده چهارم خانواده خود الکس است که تا کنون موفق به قربانی کردن الکس نشده اند.
در طول مسیر دوستان الکس یعنی الی و یک افسر پلیس به نام میلر توسط اعضای فرقه دزدیده می شوند و هنگامی که الکس برای نجات آنها اقدام می کند متوجه می شود که پدر و مادرش بخاطر اینکه هنوز موفق به انجام وظیفه ی خود نشده اند به وسیله ی فرقه دستگیر شده اند. الکس مادر خود را نجات می دهد (البته می توان بجای این کار او را بکشد تا به زجر کشیدنش پایان دهد) اما پدرش پس از اعتراف به الکس توسط هیولاها کشته می شود.
او قبل از مرگش به الکس می گوید که تو هیچوقت سرباز نبوده ای بلکه بخاطر مشکلات روانی در تیمارستان به سر میبردی. در ادامه الکس به یاد می آورد که چطور ناخواسته برادرش جاش را کشته و به دلیل اینکه نتوانسته این شرایط را بپذیرد دیوانه شده است. ضمن اینکه پدرش او را به عنوان قربانی برای فرقه انتخاب کرده بوده اما با مرگ جاش همه چیز به هم ریخته است. در حقیقت مرگ جاش به جای الکس باعث شکسته شدن پیمان فرقه شده است و برای همین خانواده اش گرفتار این فرقه شدند.
نهایتاً در کاتسین پایانی خواهید دید که الکس در تیمارستان بستری شده و به او گفته می شود که باید مسئولیت همه چیز را به عهده بگیرد. البته سه پایان دیگر هم وجود دارد که یکی از آنها شامل فرار الکس و الی می باشد. دیگری کشته شدن الکس به دست پدرش می باشد و آخری هم به تبدیل شدن الکس به هیولا به دست دو هیولای دیگر اشاره دارد.
نکته ی مهمی که درباره این قسمت وجود دارد احتمال نابود شدن فرقه Order است. این فرقه که در شهر سایلنت هیل وجود دارد و قدرت خود را تا مناطق اطراف این شهر از جمله شهر شپرد گلن گسترش داده است گفته می شود بعد از این قسمت به کل از بین رفته است. با این حال این نظریه هنوز تایید قطعی نشده و احتمال اینکه پیروان این فرقه یا سازمان هنوز هم در برخی از نقاط آن مناطق وجود داشته باشند همچنان پابرجاست.
7. سایلنت هیل Shattered Memories
سایلنت هیل شاترد مموریز با اینکه داستان مستقلی دارد اما در واقع ریبوت نسخه اول محسوب می شود. با این حال جزئیات قابل توجهی در این بازی تغییر یافته است. در این بازی هری میسون مدام بین دنیای واقعی و خواب سرگردان است و به دنبال شریل دختر گمشده اش می گردد. اینطور که مشخص می باشد هری مرده است. در واقع افسر پلیس یعنی بنت به او می گوید که 18 سال پیش در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داده است.
بازی Shattered Memories در واقع یک ریبوت غیررسمی از نسخه سایلنت هیل 1999 می باشد.
در این بازی هری به غیر از بنت با برخی دیگر از شخصیت های نسخه اول همچون پرستار (لیسا) و دالیا هم ملاقات می کند که البته دالیا یک دختر جوان است و لیسا هم با یک سناریوی دیگر با هری آشنا می شود. اما در نهایت پس از اینکه هری می فهمد که مرده است دخترش شریل را می بینید که بزرگ شده است و شریل خود را مقصر مرگ پدرش می داند و مشغول گفتن این حرف به دکتر کافمن است.
8. سایلنت هیل Downpour
یکی از متفات ترین و در واقع مستقل ترین قسمت های این فرنچایز Downpour می باشد. این بازی حول محور شخصی به نام مورفی پندلتون می گردد که به دلیل انجام یک سری کارهای غیر قانونی در زندان است و در همین زندان شخصی به نام پاتریک که به پسرش چارلی تعرض کرده است را به قتل می رساند. مورفی برای اینکار با یک زندانبان فاسد به نام جورج معامله می کند تا بتواند به سلول پاتریک وارد شود.
هنگامی که پلیس زنی به نام Anne (آن) که دشمنی خاصی با مورفی دارد، قصد انتقال مورفی و چند نفر دیگر را به یک زندان جدید دارد ماشین حمل زندانیان در نزدیکی سایلنت هیل چپ می کند. وقتی که مورفی می خواهد Anne را نجات دهد، این پلیس به درون یک دره عمیق سقوط می کند. اما بعدا متوجه خواهید شد که او نمرده است و قصد دارد که هر طور که شده مورفی را دستگیر کند. با این حال یکبار در حالی که می تواند مورفی را دستگیر کند اما گریه میفتد به او می گوید از آنجا دور شود.
دفعه بعد که این دو نفر با هم روبرو می شوند و Anne اینبار واقعا می خواهد مورفی را دستگیر کند ناگهان هیولاهای وحشتناکی به آنها حمله می کنند و مورفی از حال می رود. وقتی که به هوش می آید خود را تنها می بیند. مورفی از یک پستچی نامه ای دریافت می کند که درون آن از مورفی خواسته شده که برای شناسایی جسد یکی از بستگانش به یک صومعه برود.
وقتی به صومعه می رود یکبار مورد حمله تعدادی هیولا قرار می گیرد اما به هر ترتیب مقاومت کرده و از مهلکه دور می شود و خود را به جسد می رساند. هنگامی که راهبه ی مسئول شناسایی جسد، پارچه سفید را از روی صورت جسد می کشد ناگهان مورفی با دیدن چهره هیولایی که قبلا جلوی چشمان او یک پسر را کشته بود روبرو شده و بسیار وحشت زده می شود. اما دفعه بعد که به جسد نگاه می کند پاتریک را می بیند و همانجا به قتل پاتریک از سر کینه اعتراف می کند.
مورفی اعتراف می کند که کشتن پاتریک به او آرامش نداده است. به هر روی مورفی سوار بر یک قایق می خواهد از شهر خارج شود که باز Anne سد راهش می شود و اینبار به مورفی شلیک کرده و بعد هم او را به زندان میندازد. درون زندان هیولایی بسیار ترسناک منتظر مورفی است که با سختی هیولا را شکست می دهد. نهایتا در اواخر داستانِ بازی علت دشمنی شدید افسر آن نسبت به مورفی مشخص می شود.
داستان از این قرار است که معامله ی مورفی و جورج، همان زندانبانی که موجباتِ ورود او به سلول پاتریک (قاتل فرزند مورفی) را فراهم کرده بود به این شرط بوده که مورفی هم برای کشتن یک افسر پلیس به نام فرانک به جورج کمک کند. چرا که قرار بوده فرانک بر علیه جورج شهادت بدهد. نکته اینجاست که فرانک، پدر Anne (پلیس زن) بوده و حالا آن قصد داشته با انتقال مورفی به زندان خودش او را به طور نامحسوس به قتل برساند تا انتقام خون پدرش را گرفته باشد.
در پایان بازی مورفی تبدیل به هیولا شده و به دنبال Anne می رود اما او را نمی کشد. طی یک کاتسینِ احساسی، این دو نفر یکدیگر را بخشیده و در آغوش می گیرند و به دنیای واقعی باز می گردند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود. در نهایت برای این بازی 5 پایان دیگر هم وجود دارد که پایان اصلی همین کاتسین مذکور می باشد.
خب این بود داستان کل فرنچایز یا سری بازی های سایلنت هیل که البته به دلیل طولانی شدن مطلب فقط به داستان خلاصه شده ی هر قسمت پرداختیم. در حالیکه که هر کدام از این داستان ها پشت زمینه ای بسیار ترسناک و دلهره آور و داستانی با جزئیات خیلی زیادتر دارند که حتماً باید خودتان آنها را تجربه کنید.
از نظر بسیاری از مخاطبین، چهار قسمت ابتدای فرنچایز سایلنت هیل، بهترین و بیادماندنی ترین قسمت های این سری هستند و بقیه قسمت ها آنطور که باید نتوانستند رضایت علاقه مندان را جلب کنند. اما در مجموع کل این فرنچایز به نظر من زیباست و ارزش بسیار بالایی برای تجربه دارد.
اکنون که در حال نوشتن این مطلب هستم برای انتشار Silent Hill f که قرار است امسال منتشر شود لحظه شماری می کنم. قسمت جدید که ساخت آن به وسیله کمپانی بازیسازی ژاپنی NeoBards Entertainment انجام می شود برای اولین بار قرار است ما را به یک روستای مخوف در ژاپن ببرد. طبق گفته های کارگردان بازی Al Yang و خبرهای پراکنده ای که از کونامی به عنوان منتشر کننده همیشگی سایلنت هیل به بیرون گزارش شده، قرار است با یکی از گرافیکی ترین و ترسناک ترین قسمت های این مجموعه طرف باشیم.
جمع بندی
در نهایت باید بگویم که سایلنت هیل یکی از معدود بازی هایی است که با صحنه های دلهره آور و موزیک ضربه ای قلب مرا به طپش انداخت. اگر فیلم سینمایی Mist یا مه را دیده باشید می توانید تجسم نزدیکی از خیابان های مه آلود شهر سایلنت هیل داشته باشید. این بازی با جزئیات بصری فراوان و استفاده از عناصر وحشت از نظر من می تواند در بین اولین و برترین بازی های ترس بقا قرار بگیرد و چه بسا ترسناک ترین بازی تاریخ باشد.
اگر از عاشقان بازی های ترسناک هستید سایلنت هیل اولین پیشنهاد من به شماست. اما به دلیل وحشت نامحدود و دائمی که منتظرتان است نمی توانم پیش بینی کنم که بتوانید این بازی را تا انتها تحمل کنید. ضمن اینکه باید این مهم را در نظر بگیرید که سایلنت هیل یک عنوان داستان محور است و اگر هدف شما صرفا کشتن و پیشروی است این بازی را به شما توصیه نمی کنم.
در این مطلب بررسی اجمالی بازی سایلنت هیل به همراه خلاصه داستان کامل فرنچایز را برایتان شرح دادیم. از اینکه با دیجیالیک همراه بودید سپاسگذاریم.